شعر
شعرم را
کوتاه می نویسم
آنقدر کوتاه
ک تا لب وا نکرده ای
لبهایت را
غرق بوسه کنم…
میدانم
این شعر
هرگزمجوز نمی گیرد
بیخیال چاپ
بدون سانسور
می بوسم ات
شعرم را
کوتاه می نویسم
آنقدر کوتاه
ک تا لب وا نکرده ای
لبهایت را
غرق بوسه کنم…
میدانم
این شعر
هرگزمجوز نمی گیرد
بیخیال چاپ
بدون سانسور
می بوسم ات
مُهم نیست که شانه هایت تجسم است !
و آغوشت خیال
همه یادت اینجاست
نگاهت ، صدایت ، خنده هایت
دیگر چه میخواهم …
مبادا امشب دیر کنی،
تمام جانِ من
به همین دیدارهای شبانه است
رویاهایی که هر شب
میبینم
تا زنده بمانم …
.
تو اگر همراه من باشی میشوم سکان دار حکومت عشق!
تمام شهر میشود قلمرو من….!
و تک تک نیمکت ها تخت پادشاهی ام!
من با قطرات باران ارتشی مستانه میسازم…
تا مبادا مساحت قلمروام از حالت مستی خارج شود!
نمایندگان مجلس این سرزمین را شاعران تشکیل میدهند…!
کلیات حضرت سعدی هم قانون اساسی مان!
مجری این قوانین چشمان تو هستند
دموکراسی هم نداریم!
و هر روز صبح رفراندوم بزرگی در آغوشت رخ میدهد….
رفراندومی که تنها گزینه انتخابش لب های شیرین توست!
تو هر لحظه با نگاهت کودتا میکنی و قوای من توان سرکوب را ندارد!
بلکه مشتاق تکرار این کودتاست
حتی اگر پایانش به انقلاب بیانجامد!
.
.
تو اگر همراه من باشی….
نه دیگر کافیست!
انقدر از خواندنش لذت نبر!
دانستن ادامه اش
مستلزم همراه شدن است!
فقط تا این حد بدان….
حکومتی میسازم…
که مردان جنگی با شنیدنش….
اسلحه ی خود را رها کنند
بروند در خانه بنشینند
به ستایش معشوقه ی خویش!
سرم تکیه بر
سینه ات را می خواهد
عطرِ #نفسهایت لمسِ گرمایِ وجودت دستانِ #زنانهات
که لابلای تنم
به حرکت در می آوری ،
آه که چه آرامشی دارد
غرق شدن
در #آغوشی که دنیاییست
از آرزوهای خواستنی …
دلم آغوشی میخواهد،گرم
از جنس اعتماد
محبت،دوست داشتن
دلم بازوانی میخواهد
که عرصه این دنیا
را بر من تنگ کند
آنقدر تنگ که من باشم و تو
و هرم نفسهایت!!